-
فراق یار
جمعه 29 شهریورماه سال 1392 01:12
الان دو روزه رفتی شمال.. از هم دوریم ولی انگار تو تمام لحظه ها کنارتم.. الان سرتو گذاشتی رو پام منم دارم مینویسم.. تو هم نگام میکنی دستامو اروم میکشم رو موهات دستام گرمو مهربونه.. میدونی قلبم تو مهربونی بینهایته؟ وقتی مثل ستاره تو قلبم چشمک میزنیو حست میکنم محبت از دلم لبریز میشه تا وقتی که تبدیل به اشک شوق بشه.. این...
-
برای هزاران سال..
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1392 02:57
خوابم نبرد.. امشب این اهنگو صد بار گوش دادم.. عشق بی نظیرم .. بیقرارتم این ترانه مثل لبخند تو میمونه دارم دستای گرممو میکشم رو گونت.. اروم تو گوشت زم زمه میکنم دوست دارم.. نفسای گرمم میخوره بهت خوب بخوابی یارم "A Thousand Years" Heart beats fast قلب تند می تپه Colors and promises رنگ ها و عهد و پیمان ها How...
-
بیقرارتم..
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1392 02:25
امشب.. امشب انگار فرق داره.. چشمام پره اشکه.. از حسی که نمیدونم ارامشه یا بی قراری تو این لحظه دستامو دور تنت حلقه کردم.. تو هم مثل پرنده ای که از سرما به یه جای گرم پناه برده تو بغلم جمع شدی اروم مزت میکنم تا بیدار نشی.. چشای منم نیمه بازه.. دلم میخواد برات شعر بگم.. خوب اینم یه شعر بی قافیه هست یه شب میدون دستام...
-
عشق..
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 01:15
دلم یکمی گرفته.. این روزا خیلی دلم هوای امام رضا رو کرده.. اونم کنار تو.. دلم یه گوشه ی خلوت صحنو میخواد یه زیر انداز بندازیم بشینی کنارم دستاتو بکیرم حس خوبی دارم.. همیشه از خودم میپرسیدم عشق واقعا چه حسیه این حس چی داره که همه ی ادمای دنیا دنبالشن.. این روزا با تمام وجودم دارم حسش میکنم.. انگار تو رگهام جریان داره.....
-
عشق بی نظیر من..
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 23:06
چند ساعتی هست که از شمال اومدم امسال قراره زمینامونو خودم بکارم.. قرار شده سال اول جو بکارم در کل خوشگذشت.. دلم برات خیلی تنگ شده بود بی اندازه.. بی اندازه.. امروز تو راه برگشت باهم بودیم.. من گفتم دووووووووووووووووووست داااااااااااااااررررم بعد تو هم گفتی منم دووووووووست دااااااااااااارم من گفتم ادای منو در نیار دیگه...
-
یه روز فوق العاده...
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 14:19
سلام سلام..من شکوفم...امروزمنورضایی پیش همیم..توخونشون!...خیلی داره خوش میگذره...رضایی خیلی مهربونه...خیلیم آشپزیش خوبه....واسه ناهار مرغ شکم پر درست کرده منم که بلد نیستم!! از صبح پیش هم بودیم کلی بغلش کردم...الانم کلی گشنمونه...منتظریم مرغه بیچاره بپزه...عزیزم تو چیزی نمیخوای بگی؟ دوزت دالم عغجم.... جمله بالا...
-
کوه..
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 14:46
دیروزو با هم رفتیم کوه اب رودخونه کم شده بود.. ولی ما رفتیم بالاترو کنار یه جوی اب نشستیم خیلی قشنگ بود منم سری کفشمو در اوردمو پاهامو کردم تو اب بهت تکیه دادم دلم برات خیلی تنگ شده بود بعد گفتم چشاتو ببندی تا گلی که برات خریده بودمو بهت بدم تو کلی خوشحال شدیو شعری که برات گفته بودمو خوندم.. باز یه شعر دربو داغون از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 15:14
دلم گرفته.. الان دو روزه باهات سردم دوست داشم بیشتر سعی میکردی از دلم در بیاری چند شبه افکار پریشونم نمیذاره بخوابم شاید فردا اخرین روز ماه رمضان باشه.. باید همو پیدا کنیم احساس تنهایی میکنم.. امیدوارم قلبمو پدا کنی این روزا خیلی یاد گذشته ها میوفتم.. اون روزا که میگفتی من مثل قوی سپیدم.. قوهای سپید فقط یبار عاشق...
-
شعر شکوفم
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 03:32
تو کدوم کوهی که خورشید از تو دست تو می تابه چشمه چشمه ابر ایثار روی سینه ی تو خوابه تو کدوم خلیج سبزی که عمیق اما زلاله مثل ایینه پاک روشن مهربون مثل خیاله تو به قصه ها شبیهی ساده اما حیرت اور شوق تکرار تو دارم وقتی میرسم به اخر... .. شکوفه.. دوست دارم
-
دوستت دارم..
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 03:22
وقتی دستمو تو دستای گرمت می گیری دوسِت دارم، وقتی اونجوری تو چشام نگا می کنی دوسِت دارم، وقتی حواسِت بهم هست دوسِت دارم، وقتی لوسَم می کنی و قربون صدقه م میری دوسِت دارم! وقتی خیالمو راحت می کنی که جز من هیشکی تو زندگیت نیس دوسِت دارم، وقتی تو سکوت به حرفام گوش میدی دوسِت دارم! وقتی حرف دلمو به زبون نیاورده از چشام می...
-
شب پر نور
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1392 07:34
امشب شب بیستو سوم بود مرتضی بهم غروبش اس داد امشبو بریم مسجد ولی انتن ایرانسل خراب شده بود تو گفتی حس بدی دارم.. منم سری گفتم نمیرم گفتم پیشت میمونم.. باهم دعای جوشن کبیر خوندیم هر لحظش حست میکردم بعد گفتی حدیث گفته اگه این نمازو بخونید حتما حاجت میگیرید (دو رکعت، تو هر رکعت ایاک نعبدو ایاک نستعین رو صدبار بگو ذکر...
-
ارامش
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 00:54
امروز یه روز فوق علاده ارومو پر از ارامش بود انگار تک تک لحظه هاشو با هم بودیم.. نزدیک نزدیک دیشب گفتی رضا میخوام برم بالا پشت بوم ماهو ببینم.. گفتم منم میام تو رفتی بالا پشت بوم منم رفتم تو کوچه هو باهم چند دیقه ای حرف زدیم.. من گفتم ماهو میبینی عشقم.. گفتی اره گفتم اگه راست میگی چه شکلیه بعد تو گفتی شکل تویه.. بعد...
-
ماه عسل
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 23:04
این نوشته قرار بود دو شب پیش نوشته بشه خسته بودیمو ازم خواشتی تا بیام بغلت کنم تا بخوابیو قرار شد یه وقت دیگه بنویسم اوم روز شروع یه حس جدید تو دنیام بود دم افطار برنامه ی ماه عسل یه مهمونیو دعوت کرده بود که سرطان خون داشتو خوب شده بود میگفت زندگی با همه ی درد هاش زندگیه.. و باید تا اخرین ثانیه شو استفاده کرد میگفت...
-
اولین افطار
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 18:00
امروز پیش هم بودییم.. اولین افطار ماه رمضان. تو خسته بودی ولی با این حال اومدی هوا خیلی گرم بود من میخواستم سنگک بگیرم با پنیر لقمه درست کنم تو حرم پخش کنیم ولی وقت نشد با هم تومترو قرار گذاشتیم.. تو مثل همیشه برام زیبا بودی ایستگاه شهر ری پیاده شدیمو سوار اتوبوس شدیم اتوبوسش ازین کولر دارا بودو تو اون گرما به دادمون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 07:00
نمیدونم این نوشه رو با چی شروع کنم امروز یکی از بی نظیر ترین روز های زندگیم بود منو تو.. با هم.. تنهای تنها اولاش استرس داشتیم بعد اروم شدیمو با هم دراز کشیدیم من شب قبلش نتونسته بودم بخوابم ولی تو خوابیده بودی بخاطر همین بی حال بودم نهار نودل خوردیم بعدش با هزارتا جیزباند بازی رسوندمت.. چقدر دوست دارم یارم.. دوست...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 01:26
امشب یه شب فوق الاده خاصه.. من تنهامو مامان اینا واسه چند هفته رفتن شمال.. قرار شده صبح زود بیای پیشم این اولین باره.. هر دوتامون استرس داریم ولی من اروم ترم.. امروز رفتم مغازه هارو گشتم اود پیدا کنم تا قبل اومدنت روشن کنم یه شاخه گل هم بخرم بذار تو لیوان ولی اود پیدا نکردو گل هم گرون بود .. ولی.. قلبمو برات اماده...
-
...
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1392 03:25
الان ساعت 3 شبه من تنهام.. تو میون دستام خوابیدی ولی من بیدارم... امشب صدای باد شدید میاد یه سوره خوندمو فوت کردم تو صورتت تا ترست بره دلم گرفته.. امروز که پیشت بودم تو انقلاب یاد اون روز افتادم.. اون روز که بهم گفتی رضا فک کنم اون مرده گرسنه هست بیا این پوله رو بگیر براش سیبزمنی بخر.. بهت افتخار میکنم عشقم.. زیباییه...
-
یه روز بی نظیر
دوشنبه 10 تیرماه سال 1392 16:45
اومدم.. باید بنویسم امروز یه روز بی نظیره دقیقا تو این لحظه.. منو تو و پر از دلتنگی من دو روزه نخوابیدم بعد سر کار همدیگرو دیدیم بعد رفتیم جای همیشگیو بعد نهار.. دباره پیمان بستیم بعد میون دستات عکس خودمو تو چشای شفافت دیدم.. دوست دارم همنفسم....
-
...
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 16:23
بعضیا چه لوسن یاداشت جدید نمیذارن!! امروز منو رضایی اومدیم بیرون...هم اومدیم کفش بخریم هو رضا تو دانشگاه کار داشت هم اینکه دلمون واسه هم تنگ شده بود اومدیم همو ببینیم... یه شعر قشنگم دارم که میذارم... پیش از منو تو بسیار بودند و نقش بستند دیوار زندگی را زین گونه یادگاری... این نغمه ی محبت بعد از منو تو ماند تا در...
-
تولد شکوفم..
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 18:00
امروز اولین تولدت بعد اشناییمونه.. یه روز بی نظیر صبحش رفتیم پارک طالقانی جوج زدیم.. بعدش رفتیم پایین ترو بغلت کردم مثل یه دختر بچه ی کوچولو بعد رفتیم کنار اتوبانو سوار خط واحد شدیم تو نمیدونستی کجا قراره بریم.. رسیدیم ایستگاه برج میلاد یکم دیر شده بود ولی دستتو گرفتم سری رفتیم بالا بلیط هارو دادیمو رفتیم تو بابک جهان...
-
روز بی نظیر
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1391 14:40
دارم میرم شمال خییییلی دیر شده سری اومدم این عکسو بذارمو برم دیروز یه روز بی نظیر بود کوه - اتیش - جوج - توت فرنگی - چایی - به قصد تله کابین - تالگو - بغل - خوردیم زمین - بستنی گرون - مترو سواری - مو تو کوله - دنبال جای تاریک - ترقه - بوسه قایمکی - خط واحد سواری با اون صندلی نرما عشق... عشق.. عشق....
-
شب پر ستاره..
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 16:12
اومدم برات بنویسمو این لحظه رو ثبت کنم.. تو این لحظه که منو تو بیشتر از هر لحظه ای کنار همیم دیشب شبی بود که منو تو خلوت خودت به اغوش کشیدیو برام از قلبت گفتی.. گفتی که میخوای مرد زندگیت باشم.. میخوای بهم تکیه کنی .. و انگار تو اون لحظه چشمامون خیس از اشک شوق بود منو تو با هم.. با چشای بسته.. با نفس های عمیق.. ازش...
-
برای تو که بهترینمی...
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 01:18
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 بی تو همرنگ زمستان بودم... با تو من پر شدم از بوی بهار چشمه ی خشک دلم جاری شد... با تو من دشت شدم سبز شدم مثل گل روییدم... بی تو سیلابی گل آلود بودم با تو من باران شدم پاک و زلال نم نمک باریدم.. بی تو انگار شبی بی ستاره بودم.. با تو من پر شدم از نور...
-
دربند..
جمعه 13 بهمنماه سال 1391 16:08
یکی از بهترین روزهای زندگیم.. کنار بهترینم.. من ازت میخواستم این کارارو انجام بدیمو ازش عکس بگیریم ولی تو بهم میگفتی دیونه این کارا چیه.. منم بهت گفتم بعدا میفهمی..
-
رگبار ارامش..
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 14:51
این عکسو دیشب گرفتم... همون لحظه که دلامون بیقرار بود.. ولی اروم بودیم.. یهو صدای بارون اومدو من زدم بیرون تا واسه ارامش قلبامون دعا کنم..
-
ولادت پیامبر و اسمون پر از نور..
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 01:33
الان که اونو مینویسم.. دستامو دور تنت حلقه کردم.. توهم ازم میخوای که پیشت بمونم امروز شب ولادت پیامبر مهربانی ها بود.. از ساعت 2 با هم بودیم تا غروب.. ساعت نزدیکای 6:30 بودکه اون نور های درخشانو تو اسمون دیدیم.. تو از جات پریدی از ترس.. ولی اون اولیش بود کم کم زیبا شد.. بعدش تو همه ی زندگیه من شدی تو این لحظه ها...
-
یاکریم..
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 00:46
ساعت حدودا 9 شب بود که رفتم تو حیاط.. با یه دل پر از دلتنگی.. بعد این یاکریم تنهارو دیدم.. نمیخوام بگم که چون اون یاکریمه اونجا بود یعنی تو به یاد من بودی ولی اومده بود به من یه حس خوب بده.. انگار قلبش پر از ارامش بود
-
نامه ای برای اسمون...
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 00:45
اون روز تولدم بود.. تو مترو هم کلاسیمو دیدم که لواشک میفروشه.. دلم پر از غم شدو دوست داشتم به دوستم کمک کنم ولی پولی نداشتم دیروزش رفته بودم کتونی خریده بودم.. وقتی بهت گفتم.. ارومم کردیو گفتی بیا این پنجاه تومنو بگیر بده به دوستت تا قلبت ارومشه ولی من میترسیدم ازین که نارحت شه.. تو گفتی یه نامه بنویس بذار تو پاکت بهش...
-
شام غریبان..
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 00:15
دوستام همه رفته بودن بیرون ولی من باهاشون نرفتم همه دختر پسرا سر کوچه وایساده بودن من رفتم وسط کوچه نشستمو این دوتا شمعو روشن کردم یکی برای تو.. یکی برای من شام غریبان 91
-
سفر به مشهد..
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 00:05
اینجا همون جاییه که وایساده بودمو گوشی رو سمت حرم گرفته بودم .. هیچ وقت ارامش اون لحظه هارو یادم نمیره.. صدای ریل قطار توی سکوت بی انتهای دشت ،منو تنهایی.. خیره به غروبه سرخ خورشید کنار شیشه ی باز قطار.. همه عکسا از خودمه..