رمز تاریخ اولین دیدار (روز/ماه/سال)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ستاره ی قلبم..

تو این لحظه سرتو گذاشتی رو پام..   منم دستمو اروم میکشم رو موهات

یکم که با هم حرف زدیم بعد نشستی جلو لبتاب منم از پشت بغلت کردم الان داریم چهار دستی تایپ میکنمیم

...

امروز عید قربان بود..      صبح که چشمامو تو بغلت باز کردم با یه بوسه ی اروم عیدو بهم تبریک گفتیم

این روزا..   این لحظه ها، انگار مثل حس سفر به دل کویر میمونه..   انگار شبها به اسمون ستاره ها نگاه میکنم تا غرق ارامشو سکوت با نوازش نسیم مهربون چشام خواب شه..

اره..

تو ، تک ستاره اسمون قلب منی

دستاتم نوازش نسیم مهربونه

..

الان دستای گرمتو دور تنم حلقه کردی..  منم دارم اروم اروم میبوسمتو نفسای گرمم میخوره به تنت

بهم میگی:

(هم شب وقتی که تنها میشم یه حس گرمو شیرین میاد سراغم..  

حس بودنت..   مثل این میمونه که تویه زمستون سرد یه کبه ی گرمو پر نور...   یه پناهگاه امن پیدا کردم

انگار هر شب کنار گرمای قلبت میشینمو گرم میشم و از چشمه وجودت مینوشم و سیراب میشم..

تو امید زندگیه منی..   نور امید تو تاریکیه یه دنیای بی دروپیکر..   تو رضای منی..)


میخوام تو بغلم فشارت بدم..  

میخوای سرتو بذاری رو قلبم موهاتو پیشونیتو میبوسم..

گرم گرمم انقدر نازت میکنمو میبوسمت تا بی اراده چشات بسته شه...

دوست دارم پاره ی تنم..


ترانه ی زندگی..

خوابم نبرد..

دلم خواست بنویسم

حیفه این روزارو ثبت نکنم..

تو این لحظه سرتو گذاشتی رو سینم..   نفسای گرمو ارومم میخوره به تنت

دارم به صدای قلبت گوش میدم..

(میدونی عشقم..   بودنت برام مثل یه ترانه ی بی نهایت قشنگه که زیبا ترین ملودی دنیارو روش گذاشتن...

صدها بار ، هزاران بار ، میلیون ها بارم اگه گوشت بدم باز هم انقدر دلنشینه که چشمام از لذتو  ارامش بسته میشه..

با تمام ذره های بدنم بهت گوش میدم..)


(تو چشمام نگاه کن..   از هر حرفی واضحتره.. تو بهترین اتفاق زندگیمی..  )


الان روبروی صورتت دراز کشیدم..   با نگشتام اروم میکشم رو گونه هات  تا از خستگی بی اراده چشمام بسته شه...

مراقبتم نمیذارم سردت شه...


امشب..

امشب دلم خواست دباره بنویسم..

انگار امروز صبح که چشامو باز کردم چشای تورو دیدم که روبروم باز شده..

پر از ارامش..  پراز گرما..  دستامو میکشیدم رو تنت تا سردت نشه 

امروز صبح خواب دیدی که اومدی خونمون من رو سرت یه چادر سفید انداختم..

امروز با هم یه نذری کردیم..   این که اگه کار سربازیم جور بشه نفری 10 تومن بدیم به یه خیریه کودکان بی سرپرست و نون پنیر سبزی درست کنیم بدیم شابدلعظیم..

..

قربونت برم یارم..     ارامش قلب منی

..

دوست دارم..


شاید اخر تمام این نوشته ها این جمله نوشته شده باشه..

شاید تکراری باشه اما تغصیر من نیست..   واژه ها ناتوانو حقیرند..


باغ پرندگان..

امروز یه روز پاییزی زیبا بود..   پاییزی که با تو زیباییش صدچندان شده

چند وقت بود که دوست داشتیم بریم باغ پرنده گان که امروز تصمیم گرفتیم بریم..

منم کلی خوراکی برداشته بودم تا اونجا حسابی بهمون خوش بگذره یه حسی بهم میگفت امروز یه روز خیلی قشنگه

هوا خنک بود..    اون دریاچه هو غذا دادن به مرغابی هاش..    قدم زدن رو اون پل چوبیو محکم گرفتن دستای گرمت.. همش بینظیر بود

..

با این که باطری گوشیم داشت تموم میشد کلی عکس گرفتیم..    مثل همیشه زیبا بودی..

این روزها بی اندازه قلبهامون به هم نزدیک شده..  حرفایی رو ازت میشنوم که انگار از قلب من بیرون میاد

(رضا حس میکنم دیگه بدون هم نمیتونیم..   ما نزدیک یه سالو نیمه باهم زندگی کردیم...)

تو این لحظه دستامو دور تنت حلقه کردمو پرنده ی من شدی

( ادم خوب قصه ی من، دلتنگ شده ام...   حجمش را میخواهی..   خدا را تصور کن...    shokofe )


دوست دارم یارم..

تا پیش خدا دوست دارم..