فراق یار

الان دو روزه رفتی شمال..

از هم دوریم ولی انگار تو تمام لحظه ها کنارتم..

الان سرتو گذاشتی رو پام منم دارم مینویسم..    تو هم نگام میکنی

دستامو اروم میکشم رو موهات دستام گرمو مهربونه..     میدونی قلبم تو مهربونی بینهایته؟

وقتی مثل ستاره تو قلبم چشمک میزنیو حست میکنم محبت از دلم لبریز میشه تا وقتی که تبدیل به اشک شوق بشه..

این روزا همه ی وجودمون..   قلبمون روحمون  به هم گره خورده..    

هر چند لحظه خاطراتمونو مرور میکنیمو به ایینده فکر میکنیم..

میدونم یه روز قراره با هم این نوشته هارو مرور کنیم..       یادت باشه وقتی میخونیم یادت بیوفته که حسی که بهت تو این روزا داشتم بالا تر از هر جمله ایه..

(بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است..  و تنهایی من شبیخون حجم تورا پیش بینی نمیکرد..  و خاصیت عشق این است..     shokofeh )

قربون عشقم برم با این جمله های خانمان سوزش..


دستامو برات باز میکنم پرنده ی من..       دلم برات خیلی تنگ شده

اروم نازت میکنم چشات بسته شه...

دوست دارم..

نظرات 2 + ارسال نظر
iman جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:28 ق.ظ

سلام ممنون میشم منو با عنوان وبم لینک کنی و خبر بدی لینکت کنم
game-android.ir

مهدی جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:35 ق.ظ http://mehdi-ch.blogsky.com

خیلی زیبا می نویسید
ایشالا خوشبخت بشید

قربوووووووووونت
ایشااااااااالاه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد