دلم میخواست زود بیام اینجا تا این روزای خوبو ثبت کنم
دو روز پیش قرار بود همو ببینیم که بهم گفتی باید با فرزانه بری بیرون
گفتی که منم بیام.. قرار بود منو تو با فرزانه هو محمد با مهرداد بریم ارم..
من یکم خجالت میکشیدم بخاطر مهرداد ولی وقتی دیدمش انگار همون اول رفیق شدیم
کلی گشتیم.. حتی وقتی کنار پارک بودیم نمیتونستیم راه ورودشو پیدا کنیم
بعدش که رفتیم تو پارک قرار شد منو تو با مهرداد سوار وسایل بازی بشیم.. خیلی کیف داد تو از ترس تو چشات اشک جمع شده بود منم همش میگفتم به من نگاه کن..
خیلی روز خوبی بود.. پر از لحظه های قشنگو خاطره ساز
..
امشب بدجوری جای خالیت حس میشه عشقمم
به امید روزای با هم بودن..