چون پاره سنگی عاشقم
به گنجشکی هراسان
و هربار ناامید
برمیگردم به خاک
برمیگردم به خویش
از تو دور افتادم..از تو دور افتادم..
در بی مجالی و لالی به کاغذ آتش رسیده می مانم
جدا شده ای از نخ نگاهم چون بادکنک ماه
در سایه پنهان میشوم
در گریه پیدا..
هرچه هستم
از تو دورم..
دور..
دور..