احساس میکنم تورو
از پشت این همه سکوت
تو کافه بارون میگیره
وقتی میشینم ، روبروت !
از راه که میرسی بازم
عطرت میپیچه تو هوا
فنجونمُ پر میکنی
از حسِ طعمی آشنا
وقتی نگاه میکنی
خورشید تکراری میشه !
همینجا روی میزمون
رودِ عسل جاری میشه !
حوا تویی ، هرجا تو باشی بهشته !
سیبی که چیدی ، ابتدای سرنوشته
کافه ، خیابون ، خونه یا هرجا که باشی
میتونیم از دنیا و تلخی هاش جدا شیم
چیزی بگو زیبای من
کلافه ام ازین سکوت
میشکنه بغض آخرم
وقتی میشینم روبه روت !
چیزی بگو شاید صدات
حریف دلتنگی بشه
شاید شبِ سیاه سفید
با واژه هات ، رنگی بشه
شاید که بیدارم کنی
از خوابی که کابوسمه
دارم به دریا میزنم
چشمای تو فانوسمه
حوا تویی هرجا تو باشی بهشته !
سیبی که چیدی ابتدای سرنوشته
کافه ، خیابون ، خونه یا هرجا که باشی
میتونیم از دنیا و تلخیهاش جدا شیم....
اگه تو از خودت متنفر باشی....منم از خودم متنفر میشم...
اینکارو نکن...
من قول میدم...
همه چیزو درست میکنم...
دلم روشنه....همه چی درست میشه...
کنارت اروم و خوشحال بودم...دوباره میخوام همونجوری بشه..
ته دلم حس میکنم...بودنتو...
من درستش میکنم...
منو ببخش که جفتمونو اذیت کردم...
ارزوم شادی و خوشبختیه واسه هر دوتامون...
و تمام تلاشمو میکنم...واسه این ارزو...
من دلم روشنه...روشن شده...
یه کاری میکنم دیگه تا وقتی با هم هستیم خوب و اروم باشیم...
دوست من بمون...
خدایا جفتمونو به خودت میسپارم...........
بوی بارون...
بوی دلتنگی خاک...
بوی موهای پریشون...
یه دل تنگ...
تو خیابون...
چشم گریون...
...
ولی باز بارون میخنده...
چتر غم رو اون میبنده...
زیر بارون خیسه موهاش...
اما نیست..اشکی تو چشماش...
چون یکی هست پیش قلبش...
که پر از خوبیه دنیاش...
اشکاشو پاک میکنه اون...
میگه روشن میشه فرداش....