بیقرارتم..

امشب..

امشب انگار فرق داره..

چشمام پره اشکه..      از حسی که نمیدونم ارامشه یا بی قراری

تو این لحظه دستامو دور تنت حلقه کردم..    تو هم مثل پرنده ای که از سرما به یه جای گرم پناه برده تو بغلم جمع شدی

اروم مزت میکنم تا بیدار نشی..   چشای منم نیمه بازه..

دلم میخواد برات شعر بگم..   خوب اینم یه شعر بی قافیه هست

یه شب میدون دستام ارومت میکنمو با اشکامو نفسای گرمم برات یه شعر عاشقونه از جنس بوسه میگم..

نمیدونم امشب میتونم بخوابم یا نه..

ولی ارومم..      ارامشی که جنسش بیقراریه

دستامو اروم میکشم رو تنت..    یه سوره کوچیک میخونم فوت میکنم تو صورتت

کنارتم یارم..    نمیذارم سردت شه..

خدا هم هست نزدیک تر از هر لحظه

نفسای مهربونم میخوره به صورتت اروم رو لبات زمه زمه میکنم دوست دارم

دوست  دارم    ..

دوست  دارم    ..

..


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد