-
تولد 25 سالگی
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1395 23:54
امشب شب تولد منه.. البته با سه روز تاخیر شب خیلی خوبی بود.. دور هم یه شام خوب خوردیم بعدشم کیک با چای بعدش نوبت کادو ها شد.. همه بهم کادو دادن و عشقم هم با یه کادو خیلی خوب سوپرایزم کرد.. برام یه تبلت خرید که الان با اون اومدم دارم مینویسم.. لحظه ای که کادو رو بهم داد حسابی جا خوردم الان عشقم کنارم نشسته.. خدایا شکرت...
-
چیزی نمونده تا عروسی
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1395 12:00
خیلی وقته که میخوام بیام اینجا و بنویسم.. امروز مدیرمون نیومده و ارامش اینجا حکم فرماست وااااای خدا تو این مدت کلی اتفاقای خوب افتاده اتفاقایی که همش منتظرش بودیم.. اولین و مهم ترین اتفاق این بود که وام ازدواجمون رو گرفتیم وقتی دو تا اس ام اس اومد که هر کدومش واریز 100,000,000 ریال بود باورم نمیشد.. چند وقت پیش برای...
-
اتفاقای خوب پیش رو..
یکشنبه 13 تیرماه سال 1395 13:38
امروز 27 ام ماه رمضان هستش. این نوشه رو از محل کار شرکت مگا مداوم میذارم. این روزها خیلی روزهای خوبیه روزهای پر تلاش و پر از خستگی، اما کنار تو خستگی مثل نون سنگک داغ دلچسبه.. البته با پنیر تبریزی و گردو و گوجه و آب پرتغال و .. فک کنم روزه بهم فشار اورده امروز نوبت اینه که بیام خونه شما.. دلم برات تنگ شده وام 10...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 خردادماه سال 1395 17:42
امروز اول خرداده..دارم از لبتاب رضا که خونه ماست پست میزارم..تو این چندماهه اتفاقات خاصینیوفتاده..فقط اینکه داریم تلاشمیکنیمواسه ایندمون..رضا کارشو عوض کرده و الان تو یه شرکته..باشگاهم میره.. منم که باکارای خودم درگیرم..به شدت دارم پس انداز میکنم..واسه خرید جهیزیه..کلی کار داریم و کلی پول لازم داریم..اما فعلا از لحاظ...
-
انقلاب ما انفجار نور بود
شنبه 24 بهمنماه سال 1394 22:11
امروز 24 بهمنه..دوروز پیش یه اتفاق خیلی خیلی مهمی افتاد..من و رضاااا بلاخره ه ه ه ه عقددددددد کرردیممممممممممممم...لی لی لی لی لی لی..دست و جیغ و هورااااااا ..هنوزم باورم نمیشه.. یه حس خیلی خوبی دارم..البته الانم انگار هزار ساله که با همیم.. ..باور کردنی نیست اما الانم رضا خونه ماست..و داره از وای فای ما استفاده...
-
بله برون من و قوی سپید..
شنبه 10 بهمنماه سال 1394 10:12
تازه از خواب بیدار شدم.. امروز 10 بهمن 94 هستش.. دیشب مراسم بله برون بود البته همش به من حس عروسی رو میداد.. اولش خیلی استرس داشتم.. یه عالمه مهمون بردیم خونه ی عروس خانم هم من هم شکوفه خیلی خوشحالیم.. همه برآمون آرزوی خوشبختی کردن دوست دارم همسرم زیبای من..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 دیماه سال 1394 23:53
دیشب یه شب خاص بود..یه اتفاقی افتاد..اتفاقی که خیلی وقته منتظرشیم..بلاخره مامان و خواهر رضا اومدن خواستگاری.. هنوزم که هنوزه هیچکدوممون باورمون نمیشه..جلسه اول بود البته و بیشتر جنبه اشنایی داشت..اما همینکه قدم اول برداشته شد واسه هردومون یه اتفاق فوق العاده بود..دارم ارزو میکنم ادامه اتفاقات هم خوشایند باشه ..و همه...
-
Need you in my arms
چهارشنبه 9 دیماه سال 1394 00:22
انگار هر روز بیشتر از دیروز بهم نزدیکو وابسته میشیم.. چیزی نمونده تا این فاصله هم تموم شه ولی این روز های اخر خیلی دیر میگذره من یه کار جدید پیدا کردم که فکر میکنم خیلی خوبه و منو نسبت به آینده امیدوار میکنه.. حس غریبی دارم.. دلم میخواد مثل قدیما برات شعر بگم جات بدجوری پیشم خالیه اما حست میکنم.. دلم برات تنگ شده.....
-
شب خاص..
چهارشنبه 27 آبانماه سال 1394 01:37
امشب آزون شباست که دوس دارم فردا صبح هم به خاطرش نیارم.. ولی متوجه شدم که چقدر بهت وابسته ام و خیلی چیز های دیگه... اینکه چقدر باید مراقب رفتارم باشم تا با ارزش ترین چیز زندگیم آسیب نبینه.. چشام پره اشک شوقه.. سرتو گذاشتی رو پام منم موهاتو ناز میکنم چطور میشه زندگی رو بدون تو تصور کنم.. یچیزی رو تالا بهت نگفتم.. با...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 آبانماه سال 1394 02:57
چقدر بی انصافی..منت کارکردن و خسته شدنتو سر من میزاری؟! مگه من اینو ازت خواست؟! مگه همیشه بهت نگفتم خودتو خسته نکن..استراحت کن..غذا بخور؟! مگه من گفتم صبح تا شب خودتو اونجا حبس کنی؟! نه رضا من به اینچیزا نیازی ندارم..نفهمیدی که من فقط نمیخواستم بخوابم..چون هنوز دوس داشتم باهات حرف بزنم..چون به حضورت نیاز داشتم..چون...
-
خرید
جمعه 22 آبانماه سال 1394 22:55
بعداز مدت ها اومدم اینجا بنویسم..این چند وقته خیلی اتفاقات خوب واسمون افتاده..خدمت رضا تموم شده..دنباله کاره..واممونو پرداخت کردن..راجه به تصمیممون با خانوادش صحبت کرده و از همه بهتر دیروز رفتیم چیزای خوشکلی واسه خودمون گرفتیم..دوتا حلقه خوشکل که قراره بمونه واسه زمان باهم بودنمون..یدونم انگشتر ظریف تک نگین..ازوناییکه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 شهریورماه سال 1394 18:11
دیشب با هم بحث کردیم.. نتونستم بخوابم امروز با مامان درباره تو صحبت کردم الان داره بارون میاد.. بوی پاییز میده دلم برات تنگ شده.. منتظرم بیدار شی ازم فاصله نگیر..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 شهریورماه سال 1394 01:46
کنار تو صدای درخشش ستاره هارا شنیدم.. کنار تو از عشق همچو رودخانه خروشان شدم.. کنار تو به سحر سکوت شب رسیدم.. کنار تو تپش های قلبم را شنیدم.. کنار تو طعم بوسیدن گل را چشیدم.. کنار تو خدا رو بهتر دیدم.. ای بهترین بهانه ی زندگیه من کنار تو من به آرامش رسیدم..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 مردادماه سال 1394 23:00
چون پاره سنگی عاشقم به گنجشکی هراسان و هربار ناامید برمیگردم به خاک برمیگردم به خویش از تو دور افتادم..از تو دور افتادم.. در بی مجالی و لالی به کاغذ آتش رسیده می مانم جدا شده ای از نخ نگاهم چون بادکنک ماه در سایه پنهان میشوم در گریه پیدا.. هرچه هستم از تو دورم.. دور.. دور..
-
آرامش
جمعه 9 مردادماه سال 1394 09:14
امروز جمعه هست.. چشامو چند لحظه پیش باز کردم.. انگار جای خالیت بدجوری حس میشه. دیشب زیاد حالم خوب نبود ولی بودن تو کنارم بهم آرامش داد. وقتی ارومم میکنی تمام قلبم رو تسخیر میکنی.. دوست دارممم آرامش من..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 تیرماه سال 1394 02:23
هرچقدر بحث بشه دعوا بشه بازم دوستت دارم..هرچقدر حس میکنم درکم نکردی بازم دوستت دارم..هرچقدر ازت نارحت بشم بازم دوستت دارم..هرچقدر بعد از بحثامو ن بهم بگی من مقصرم و دیگه حسم واست مهم نیست بازم دوستت دارم..حتی تو اون لحظه هایی که انگار ازت دورم..بازم دوستت دارم..همیشه..همیشه..همیشه..یادت نره دوستت دارم..
-
آرامش منی..
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1394 23:29
خیلی وقته فرصت نشده بود که اینجا بنویسم.. امروز جمعه هستو من هنوز دراز کشیدم تو رختخواب خییییلی حس خوبی دارم.. امتحانامو دادم و سه ماه دیگه 21 ماه تموم میشه.. دیروز باهم رفتیم شابدولعظیم تا نظرمونو تو اولین روز ماه رمضان بدیم. بعد از اینکه نون پنیرهارو پخش کردیم افطار دعوتمون کردن بعدشم رفتیم تو پارک افطار کردیم. این...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1394 01:05
من اومدمم.. دلم واست تنگ شده.. انگار نه انگار که دیروز دیدمت دلم واسه روزای باهم بودنمون پر میزنه.. خییییییییییلی دوووووووست دااااااارم.. خداجون مراقبمون باش.. بارو باهم برای خودت حفظ کن..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اردیبهشتماه سال 1394 02:35
بازم که تو نیومدی..ینی سر نزدی.. ولی من اومدم..ازت تشکر کنم..بخاطر امشب..که تولدم بود..و یه خاطره ی قشنگ دیگه واسم ساختی.. ازت ممنونم عشقم..ازینکه با همه ی خالی بودن دستت و نداشتن پول آنچنانی سعی کردی واسم بهترین تولدو وبهترین کادورو بگیری..همینکه اینکارو کردی واسم یه دنیا ارزش داره مهربونم..امشب به منکه خییلی خوش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1394 17:05
بارها اومدی و بخاطر سرنزدن من به اینجا هزارتا حرف بهم زدی..بارها کوچیکم کردی تعداد پستامونو باهم مقایسه کردی!! اما به این فکر نکردی که الان خودتم چندوقته که هیچکاری با اینجا نداری!! هروقت که خودت خواستی و اومدی سرزدی به من ایراد گرفتی اما از خودت خبر نداری..دلم ازت گرفته رضا..دلم بدجور گرفته..از اینهمه مشغله ای که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1394 00:22
چگونه ماهی خود را به آب می سپرد؟ به دست موج خیالت سپرده ام جان را.. فضای یاد تو در ذهن من چو دریاییست.. بر آن شکفته هزاران هزار نیلوفر درین بهشت برین چون نسیم میگذرم.. چه ارمغان برم آن خنده ی گل افشان را؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1394 20:26
انگار اینجارو فراموش کردی.. خسته ام.. میرم یکم بخوابم
-
به چشمام خیره شو..
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1393 00:22
به چشمام خیره شو شاید یچیزی تو چشمام دیدی بفهمی که چقدر خوبی چه احساسی بهم میدی کنار من تمام تو چقدر شبیه دنیامه عذابم پیش تو خوبه شبیه حس رویامه چقدر ارامشه اینجا چه احساسی بهت دارم چه حسی بهتر از آین که یجایی تو دلت دارم به چشام خیره شو حالا بفهمم این یه رویا نیست میخوام ببینی تو چشمام که دنیا بی تو دنیا نیست بیا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 دیماه سال 1393 01:20
تنهایی ابعادش خیلی وسیعتر از اون چیزیه که آدم تصور میکنه..
-
تولدت مباارک..
سهشنبه 18 آذرماه سال 1393 01:09
امروز هفدهمه..ینی چون نصف شبه میشه هجدهم..دو روز پیش..ینی شونزدهم تولدت بود..کادوتو حدود یه ماه زودتر بهت دادم..چون میدونستم خیلی کارتو راه میندازه و خوشت میاد..خوشحالم که همینطورم شد..دیدن چشای متعجب و براقت خییلی بهم چسبید..قربونت برم..دیروزم با همدیگه رفتیم نازی جیگر زدیم..که جفتمون خییلی دوس داریم..خیلی خوب...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 مهرماه سال 1393 22:52
یه روز خوب دیگه.. امروزبعدازظهر رفتیم چیتگر..یعنی دیگه شب شده بود..یه جای خوشکل که رو به منظره دریاچه بود اتیش روشن کردیمو قارچ و سیب زمینی خوردیم..بعدشم چای..خیلی چسبید..رضای عزیزم ماشین خریده و ازوقتی با ماشین میریم بیرون خیلی راحت تریم و منم کمترخسته میشم..قربون عشقم برم..فردا هم قراره بریم یجای دیگه..نمیدونم...
-
روز بی نظیر
شنبه 4 مردادماه سال 1393 00:21
-
عشق بی نظیر من..
یکشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1393 12:34
سلام عشقم..خوووبیی؟ امروز اومدم اینجا که بخاطر جمعه ازت تشکر کنم..تو خییییلی ماهی...جمعه خیلی روز قشنگی شد واسم...از اون ساعتی که واسم خریدی بی نهایت خوشم اومد..ولی مثل خاک بر سرا نتونستم احساسمو درست حسابی بیان کنم...یکم بیشعورم دیگه!!..بی صبرانه منتظر یه روزم که با هم بریم بیرون هم بند اون ساعتو درست کنیم تا بندازم...
-
دومین تولد..
جمعه 12 اردیبهشتماه سال 1393 00:27
-
پارک ارم
شنبه 30 فروردینماه سال 1393 22:35
دلم میخواست زود بیام اینجا تا این روزای خوبو ثبت کنم دو روز پیش قرار بود همو ببینیم که بهم گفتی باید با فرزانه بری بیرون گفتی که منم بیام.. قرار بود منو تو با فرزانه هو محمد با مهرداد بریم ارم.. من یکم خجالت میکشیدم بخاطر مهرداد ولی وقتی دیدمش انگار همون اول رفیق شدیم کلی گشتیم.. حتی وقتی کنار پارک بودیم نمیتونستیم...