ماه عسل

این نوشته قرار بود دو شب پیش نوشته بشه

خسته بودیمو ازم خواشتی تا بیام بغلت کنم تا بخوابیو قرار شد یه وقت دیگه بنویسم

اوم روز شروع یه حس جدید تو دنیام بود

دم افطار برنامه ی ماه عسل یه مهمونیو دعوت کرده بود که سرطان خون داشتو خوب شده بود

میگفت زندگی با همه ی درد هاش زندگیه..  و باید تا اخرین ثانیه شو استفاده کرد 

میگفت بعد از این که خوب شدم هر کاریو که انجام میدادم فک میکردم این اخرین باره.. 

و این که از اون لحظه به بعد زندگیم به شیرینه عسل شد..

منم تصمیم گرفتم هر بار باهام قهر میکنیم یا هر بار میبینمت تو هر کارم فکر کنم اخرین باره
..
میخوام از تک تک ثانیه هام با تو لذت ببرم
میخوام قدر تک تک ثانیه هارو بدونم
اون شب که قرار بود بیام اینجا بهم گفتی اینجا بنویسم که ( چقدر از بودنتو عشقم ممنونی..  چقدر زندگیت با بودنم قشنگ میشه.. چقدر دلتنگ لحظه هایی هستی که همیشه با هم باشیم..)
دوست دارم یارم..

اولین افطار

امروز پیش هم بودییم..
اولین افطار ماه رمضان.   تو خسته بودی ولی با این حال اومدی
هوا خیلی گرم بود من میخواستم سنگک بگیرم با پنیر لقمه درست کنم تو حرم پخش کنیم ولی وقت نشد
با هم تومترو قرار گذاشتیم..    تو مثل همیشه برام زیبا بودی
ایستگاه شهر ری پیاده شدیمو سوار اتوبوس شدیم اتوبوسش ازین کولر دارا بودو تو اون گرما به دادمون رسید
بعدش رفتیم سمت حرم تو چادرتو پوشیدیو از روی چادر دستامو گرفتی..   دستات مثل لطافت گل بود
یجورایی دستات از روی چادر بهم حس معنوی میداد..
بعد از زیارت چند دیقه ای رفتیم نزدیک ترین ابمیوه فروشیو دو تا خاکشیر خوردیم
من همش حواسم بودکه اول تو بخوری بعد من بخورم همش حواسم بود که قبل خوردن دعا بخونم
بعدش رفتیم دوتا معجون خوردیم به اصرار من  تو همش نگران پولش بودی..
بعدشم رفتیم یه اسنک خوردیمو با سرعت رفتیم سمت خونه
...
خوشحالم که اولین افطارو کنار هم بودیم
دوست دارم همنفسم

نمیدونم این نوشه رو با چی شروع کنم
امروز یکی از بی نظیر ترین روز های زندگیم بود
منو تو..   با هم..   تنهای تنها
اولاش استرس داشتیم بعد اروم شدیمو با هم دراز کشیدیم
من شب قبلش نتونسته بودم بخوابم ولی تو خوابیده بودی بخاطر همین بی حال بودم
نهار نودل خوردیم
بعدش با هزارتا جیزباند بازی رسوندمت..
چقدر دوست دارم یارم.. 
دوست دارم ارامش قلبم


امشب یه شب فوق الاده خاصه..

من تنهامو مامان اینا واسه چند هفته رفتن شمال..     قرار شده صبح زود بیای پیشم

این اولین باره..    هر دوتامون استرس داریم

ولی من اروم ترم..       امروز رفتم مغازه هارو گشتم اود پیدا کنم تا قبل اومدنت روشن کنم

یه شاخه گل هم بخرم بذار تو لیوان ولی اود پیدا نکردو گل هم گرون بود

..

ولی..     قلبمو برات اماده کردم

واسه بستن چشام تو اغوشت

فردا میبینمت عشقم

دوست دارم

دوست دارم

...


الان ساعت 3 شبه

من تنهام..     تو میون دستام خوابیدی

ولی من بیدارم...

امشب صدای باد شدید میاد   یه سوره خوندمو فوت کردم تو صورتت تا ترست بره

دلم گرفته..    امروز که پیشت بودم تو انقلاب یاد اون روز افتادم..  

اون روز که بهم گفتی رضا فک کنم اون مرده گرسنه هست

بیا این پوله رو بگیر براش سیبزمنی بخر..

بهت افتخار میکنم عشقم..     زیباییه نور قلبت منو به شوق میاره..   

حیفم اومد اینجا ثبتش نکنم تا هر وقت میخونمش از عشقت به خودم ببالم

..

میخوام این نوشته رو با یه دعا تموم کنم

خدیا..    از ثروتت منو یارم بده تا با دست باز تر دستای خسته رو بگیریم

پاره ی تنم..    حست میکنم

یادت ارومم میکنه

دوست دارم..

دوست دارم

دوست دارم