ستاره ی قلبم..

تو این لحظه سرتو گذاشتی رو پام..   منم دستمو اروم میکشم رو موهات

یکم که با هم حرف زدیم بعد نشستی جلو لبتاب منم از پشت بغلت کردم الان داریم چهار دستی تایپ میکنمیم

...

امروز عید قربان بود..      صبح که چشمامو تو بغلت باز کردم با یه بوسه ی اروم عیدو بهم تبریک گفتیم

این روزا..   این لحظه ها، انگار مثل حس سفر به دل کویر میمونه..   انگار شبها به اسمون ستاره ها نگاه میکنم تا غرق ارامشو سکوت با نوازش نسیم مهربون چشام خواب شه..

اره..

تو ، تک ستاره اسمون قلب منی

دستاتم نوازش نسیم مهربونه

..

الان دستای گرمتو دور تنم حلقه کردی..  منم دارم اروم اروم میبوسمتو نفسای گرمم میخوره به تنت

بهم میگی:

(هم شب وقتی که تنها میشم یه حس گرمو شیرین میاد سراغم..  

حس بودنت..   مثل این میمونه که تویه زمستون سرد یه کبه ی گرمو پر نور...   یه پناهگاه امن پیدا کردم

انگار هر شب کنار گرمای قلبت میشینمو گرم میشم و از چشمه وجودت مینوشم و سیراب میشم..

تو امید زندگیه منی..   نور امید تو تاریکیه یه دنیای بی دروپیکر..   تو رضای منی..)


میخوام تو بغلم فشارت بدم..  

میخوای سرتو بذاری رو قلبم موهاتو پیشونیتو میبوسم..

گرم گرمم انقدر نازت میکنمو میبوسمت تا بی اراده چشات بسته شه...

دوست دارم پاره ی تنم..


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد