عشق بی نظیر من..

چند ساعتی هست که از شمال اومدم

امسال قراره زمینامونو خودم بکارم..   قرار شده سال اول جو بکارم

در کل خوشگذشت..   دلم برات خیلی تنگ شده بود

بی اندازه..  بی اندازه..  

امروز تو راه برگشت باهم بودیم.. من گفتم دووووووووووووووووووست داااااااااااااااررررم

بعد تو هم گفتی منم دووووووووست دااااااااااااارم

من گفتم ادای منو در نیار دیگه

بعد تو گفتی الان یچیزی میگم بپوکی..

دیشب برام یه شعر گفته بودی

عشق من با بودنت جانم چراغانی شده..

این کویر خشک قلبم با تو بارانی شده..

جان من عشق زلال تو بهشت این دل است..

دلبرم این جان بدون تو فقط خاکو گل است..

هر شبم مانند ماه از پنجره سر میکشی..

این تن سرد مرا با عشق در بر میکشی..

من پرنده، اسمانو بال پروازم تویی..

شعر های من همه احساس تو..  اعجاز تو..

اروزیم پرگشودن با تو پرواز تو..


بعد ازت خواستم بغلم کنی تا چند بار بخونمش

منم گفتم (وای شکوفه یاد اولین بوسه افتادم ما از وقتی که همو پیدا کردیم دباره متولد شدیم

خدایا هزاران بار شکرت

خدایا بهم لیاقت این عشق بزرگو بده

خدایا هیچ وقت تو تقدیرمون جدایی قرار نده

خدایا برامون روزی زیاد برسون)

تو هم گفتی امین..

از عشقو ارامش لبریزم کردی..   یار بی نظیرم 

شاید جمله هام تکراری باشه..   شاید کوتاه باشه..    اما

مثل اب دریا برای ماهی میمونه..

دووووووووووست دارم پاره ی تنم


یه روز فوق العاده...

سلام سلام..من شکوفم...امروزمنورضایی پیش همیم..توخونشون!...خیلی داره خوش میگذره...رضایی خیلی مهربونه...خیلیم آشپزیش خوبه....واسه ناهار مرغ شکم پر درست کرده منم که بلد نیستم!! از صبح پیش هم  بودیم کلی بغلش کردم...الانم کلی گشنمونه...منتظریم مرغه بیچاره بپزه...عزیزم تو چیزی نمیخوای بگی؟

دوزت دالم عغجم....

جمله بالا ازرضایی بود...هرچقدر اشپزیش خوبه حرف زدن بلد نیست!تازه یادگرفته بچم زبون باز کرده...آخیییی الاهی دورت بگردم مااادر...

الان داره بابک جهان بخش میخونه

خیلی قشنگ میخونه

بعدش...

خدا کنه بازم پیش بیاد...

دوسسسسسسسسسسستتتتتتتتت داااااااااااااااااارممممممممممممم نفسم....

کوه..

دیروزو با هم رفتیم کوه

اب رودخونه کم شده بود..  ولی ما رفتیم بالاترو کنار یه جوی اب نشستیم 

خیلی قشنگ بود

منم سری کفشمو در اوردمو پاهامو کردم تو اب بهت تکیه دادم

دلم برات خیلی تنگ شده بود

بعد گفتم چشاتو ببندی تا گلی که برات خریده بودمو بهت بدم

تو کلی خوشحال شدیو شعری که برات گفته بودمو خوندم..

باز یه شعر دربو داغون از دل من پر کشیده 

تو ی اوج بی قراری به دل تو سر کشیده

اخه من که جز تو دیگه خونه ای ندارم

اگه تو پیشم نباشی قلبمو به کی بسپارم

تو که تنهاییمو دیدی خسته از این روزگارم

تویی خونه ی امن من تویی محرمو یارم

پس نگاه کن توی چشمام اشکامو با دستات بچین

نه دیگه بی تو نمیشه بی تو تنهاییمو ببین

..


بعد با هم کتلت خوردیم..   من یچیزی رو دخت دیده بودم که فک میکردم کهرباست

رفتیم نزدیک تا کنارش عکس بگیریم که دیدیم یه قارچ درختیه

با این حال کنارش عکس گرفتیم

تو راه برگشت دوست داشتم بریم باغچه نسیم ولی تو اصرار داشتی از راه تله بریم

قرار شد سنگ کاغذ قیچی کنیم..  که هر دو بارشو سه بر صفر باختی

ولی با این حال از راه تله رفتیم..   تو راه به خره چیپس دادی..

بعد رفتیم اونجا بطری ابو پر کنیم

تو مترو انقدر خسته بودیم که خوابت برده بود

شبشم با هم فیلم ترسناک نگاه کردیم..

خداروشکر که پیشمی..

بیشتر از قبل مراقبتم

..



دلم گرفته..

الان دو روزه باهات سردم

دوست داشم بیشتر سعی میکردی از دلم در بیاری

چند شبه افکار پریشونم نمیذاره بخوابم

شاید فردا اخرین روز ماه رمضان باشه..      باید همو پیدا کنیم 


احساس تنهایی میکنم..

امیدوارم قلبمو پدا کنی

این روزا خیلی یاد گذشته ها میوفتم..

اون روزا که میگفتی من مثل قوی سپیدم..    قوهای سپید فقط یبار عاشق میشنو بدون اون تا ابد تنها میشن

...


شعر شکوفم


تو کدوم کوهی که خورشید از تو دست تو می تابه

چشمه چشمه ابر ایثار روی سینه ی تو خوابه

تو  کدوم  خلیج سبزی که عمیق اما زلاله

مثل ایینه پاک روشن مهربون مثل خیاله

تو به قصه ها شبیهی ساده اما حیرت اور

شوق تکرار تو دارم وقتی میرسم به اخر...

..

شکوفه..


دوست دارم