اگه تو از خودت متنفر باشی....منم از خودم متنفر میشم... 

اینکارو نکن... 

من قول میدم... 

همه چیزو درست میکنم... 

دلم روشنه....همه چی درست میشه... 

کنارت اروم و خوشحال بودم...دوباره میخوام همونجوری بشه.. 

ته دلم حس میکنم...بودنتو... 

من درستش میکنم... 

منو ببخش که جفتمونو اذیت کردم... 

ارزوم شادی و خوشبختیه واسه هر دوتامون... 

و تمام تلاشمو میکنم...واسه این ارزو... 

من دلم روشنه...روشن شده... 

یه کاری میکنم دیگه تا وقتی با هم هستیم خوب و اروم باشیم... 

دوست من بمون... 

خدایا جفتمونو به خودت میسپارم........... 

  

 

بوی بارون...
بوی دلتنگی خاک...
بوی موهای پریشون...
یه دل تنگ...
تو خیابون...
چشم گریون...
...
ولی باز بارون میخنده...
چتر غم رو اون میبنده...
زیر بارون خیسه موهاش...
اما نیست..اشکی تو چشماش...
چون یکی هست پیش قلبش...
که پر از خوبیه دنیاش...
اشکاشو پاک میکنه اون...
میگه  روشن میشه فرداش....

 

 

 

 

...

برایم در ردیف کسانی هستی که به قول نیما...یادت روشنم میدارد...

...

دلم که برایت تنگ میشود 

بوی پاییز را 

از لابه لای تمام برگ های خشک رنگین کمانی 

نفس میکشم... 

و دلم میخواهد 

زیر یک تکه ابر بارانی 

بی چتر 

به هوای آمدنت  

خیس خیس شوم... 

 

 

 

سعی کن بنویسی............

یه شعر نیمه کاره...

دوباره پاییزه...

صدای باد وبارون

هوای سرد کوچه...

دوباره چشم گریون...

دوباره پاییزه...

تموم کوچه خیسه..

به یاد خاطراتت

یکی که اشک می ریزه...

همون صدای خسته...

همون دل شکسته...

همون که بغض تلخی

راه گلوشو بسته...

دوباره....